وبلاگ

توضیح وبلاگ من

کلید واژه: "کالای ایرانی"

حرکتی برای ایستادن

کتاب ها را ورقی زد . بی فایده بود ؛ باید دل میکند. با دست های خالی که نمی شود کارهای بزرگ کرد! همه ی کتاب ها را به سرعت جمع کرد و عبایش را به شانه گذاشت. راهی بازار شد. باید کتاب هایش را می فروخت. فقط او نبود ؛ بقیه ی طلاب و روحانیون هم مثل او پیشقدم… بیشتر »

حاصل رنج دست هایت

نمی دانم وقتی داری به حاصلِ رنجِ دست هایت ، مارک خارجی میزنی و آن را روانه ی بازار میکنی ، در دل خوشحالی از فروش قطعی محصولت ، یا ناراحت هستی از اینکه مجبوری کیفیت کارت را به نام دیگری بزنی ؛ که شاید به قدر تو برای تهیه ی محصولش به زحمت نیفتاده است . نه… بیشتر »

گروه شهید ابراهیم هادی

 کتاب جدید گروهشان را که دیدم، دیگر از آن کاغذهای ظریف و روشن خبری نبود. داشتم کتاب را زیر و رو می کردم: «همیشه همین طور است، همین که کتاب هایشان به چاپ چندم رسید همه چیز یادشان می رود، اصلا حقش است کتابشان را نخرم….» …که یک دفعه یک چیزی… بیشتر »

به قدر یک جوراب

خرید هایم را یکی یکی روی زمین میچیدم و با وسواس خاصی جنس آنها را وارسی میکردم . وقتی آزمایش کیفیت با موفقیت انجام شد ، شروع کردم به خواندن برگه های کوچکی که از آنها آویزان بود . همه را موقع خرید چک کرده بودم، ولی باز خیالم راحت نبود؛ یکی یکی با صدای… بیشتر »

حتی توی عراق

فروشنده عراقی نشسته بود و نگاهش می کرد٬ نود تا مهر و تسبیح تربت برداشته بود و گذاشته بود جلوی فروشنده برای سوغات کربلا. حالا فقط مانده بود جانمازهایش. همه جور جانمازی توی همان مغازه پیدا می شد٬ از جانمازهای دست دوز عراقی تا جانمازهای زیپ دار و دکمه ای و… بیشتر »